دخترم موقع غذا خوردن کلافه می‌کرد، بعد از یک دانه برایش داستان تعریف کردم، حالا هر خرده‌ای را می‌خورد

فهرست مطالب:

دخترم موقع غذا خوردن کلافه می‌کرد، بعد از یک دانه برایش داستان تعریف کردم، حالا هر خرده‌ای را می‌خورد
دخترم موقع غذا خوردن کلافه می‌کرد، بعد از یک دانه برایش داستان تعریف کردم، حالا هر خرده‌ای را می‌خورد
Anonim

دخترم خیلی فقیر است. غذا دادن به او مشکل بزرگی است. او به خصوص فرنی را دوست ندارد. هنگام تهیه سمولینا برای او، من همیشه نویسنده فوق العاده دراگونسکی و "داستان های دنیسکا" او را به یاد می آورم. در یکی از آنها، قهرمان کوچک نیز از سمولینا متنفر بود. چه چیزی به آن اضافه نکرد تا بخورد!

یکبار برای دختر عزیزم پنکیک پختم.مربا را از آن‌ها لیسید، اما نمی‌خواست کیک‌های شاداب را بخورد، فقط مقداری از آن‌ها را گاز گرفت و در بشقاب گذاشت. هیچ اقناع برای او کارساز نبود. من قبلاً کاملاً ناامید شده بودم، اما بعد یک تمثیل قدیمی چینی در مورد یک دانه برنج را به یاد آوردم. زیبایی من با نفس بند آمده گوش داد.

برنج گریان

- روزی روزگاری دختری بود به نام Duo Duo، من شروع کردم.

- چرا اسمش اینقدر عجیب بود؟ - دختر تعجب کرد.

- چون او در چین زندگی می کرد. در آنجا نام ها به هیچ وجه شبیه به نام های روسی نیستند. Duo Duo هم بد خورد. یک روز مادرش برایش فرنی برنج پخت. دختر غذاخوری هایش را گرفت و شروع به هم زدن فرنی در کاسه با آنها کرد.

- چه می چسبد؟ دختر فریاد زد.

به او توضیح دادم که در چین با چاپستیک های مخصوص غذا می خورند.

- و من آن را می خواهم! - گفت زیبایی من.

لبخندی زدم و به داستانم ادامه دادم:

- Duo Duo فرنی نمی خورد، اما افراط می کرد.همزمان مقداری دانه برنج روی سفره افتاد. دختر می خواست آنها را بر روی زمین بکشد، اما ناگهان صدای گریه را شنید. او نمی توانست گوش هایش را باور کند، زیرا دانه ها نمی توانند گریه کنند! دختر خم شد نزدیک تر. گریه بیشتر مشخص شد. سپس دیگر شک نکرد که این صداها توسط یک دانه برنج ساخته شده است. باید دید چرا اینقدر ناراحت است.

تصویر
تصویر

داستان شگفت انگیز یک سفر

- آیا غذا می تواند صحبت کند؟ دختر با ناباوری پرسید.

- او می تواند، شما فقط باید یاد بگیرید که او را درک کنید، - پاسخ دادم و داستانم را ادامه دادم.

- Duo Duo از دانه پرسید چه اتفاقی برای آن افتاده است. در پاسخ، او اعتراف غم انگیزی در مورد ماجراهای او شنید. بذر گفت که مدت زیادی است که در مزرعه رشد کرده است. زندگی در آنجا دشوار بود، زیرا محصولات زراعی از گرما خشک شده بودند، باران غرق شده بودند، باد آنها را به هم ریخت. اما هر سنبلچه سعی می کرد زنده بماند و دانه های کوچک گرانبها را در خود نگه دارد تا بتوانند از مزرعه به مردم برسند و آنها را تغذیه کنند.

خطر در هر نوبت

- چه چیز دیگری در آن زمینه بود؟ - دختر پرسید.

- الان به شما می گویم. هنگامی که سنبلچه ها رشد کردند و کمی قوی تر شدند، دیگر ترس از باد را متوقف کردند. اما اینجا یک مشکل جدید پیش می آید. آنها توسط حشرات وحشتناک مورد حمله قرار گرفتند. گرین به Duo Duo گفت که بسیاری از برادران و خواهرانش توسط ملخ ها خورده شده اند. همچنین، آنها توسط وزغ های شیطانی زیر پا گذاشته شدند، پرندگان پرخور نوک زدند، موش های سیری ناپذیر جویده شدند.

- غلات ضعیف! دخترم فریاد زد.

تصویر
تصویر

با او موافق بودم و ادامه دادم:

Image
Image

پوست صاف و شاداب است: درموپلنینگ یا اینکه چرا یک زن باید صورت خود را بتراشد

Image
Image

وزن کم کردم: سوفیا تاراسووا به خاطر VIA Gra چه چیزی را قربانی کرد (عکس های جدید)

Image
Image

"ما هنوز با هم دوست هستیم": درویانکو در مورد جدایی از همسرش نظر داد

- همه نتوانستند به بلوغ برسند و لباس های طلایی بپوشند. آفتاب خوب به آنها گفت که باید همه چیز را تحمل کنند تا دانه های برنج خوبی شوند. بدون آنها، مردم می توانند از گرسنگی بمیرند. دانه ها برای رشد بسیار تلاش می کنند. هر کدام با تمام توان خود را نگه داشتند. و اکنون لحظه مورد انتظار فرا رسیده است. مردم آمدند و شروع به برداشت کردند. اما ماجراهای قهرمان کوچک ما به همین جا ختم نشد.

عشق در کف دست

- و بعد چه شد؟ - دختر با علاقه پرسید.

- اکنون متوجه خواهید شد. مردم سنبلچه های برنج را جمع کردند و در دستگاه های مخصوص شروع به خرمن کوبی کردند. Seed به Duo Duo گفت که لباس‌های طلایی خوب خود را در آن ماشین‌ها از تنشان درآورده‌اند. بعد از آن سفید و بسیار زیبا شدند. اما در فرآیند فرآوری، مقدار زیادی برنج روی زمین افتاد. برخی از دانه ها پای مردم را در گل فرو می کردند. قهرمان کوچک ما نیز در نهایت روی زمین ماند.

- چه حیف! - دختر آهی کشید، - واقعاً کسی او را نجات نمی دهد؟

- نگران نباش عزیزم، او خوب می شود، اطمینان دادم و ادامه دادم.

- بذر دیگر به هیچ چیز امیدوار نبود. اما بعد یک پدربزرگ مو خاکستری آمد. پیرمرد دانه های سفیدی را در گل دید، خم شد و آنها را برداشت. رایس در کف دستش دراز کشید و گرمای او را حس کرد. بذر فکر کرد اسمش عشق است. قلب کوچکش از خوشحالی به تپش افتاد. قهرمان ما معتقد بود که دیگر هیچ اتفاق بدی برای او نخواهد افتاد. و همینطور هم شد. برنج بسته بندی شد و به فروشگاه فرستاده شد. آنجا مادر دختر آن را خرید و به خانه آورد و برایش فرنی پخت.

اقدام شجاعانه Duo Duo

- دختر کدام را با چاپستیک هم زد؟ - دختر توضیح داد.

Image
Image

چرا کودکان فرانسوی رفتار خوبی دارند: هشت راه برای تربیت آنها

Image
Image

تصویر نادر: ویکتوریا ایساکووا دختر بالغ خود را از یوری موروز نشان داد (عکس جدید)

Image
Image

اگر برف کم باشد، درو نخواهد داشت: 16 دسامبر - روز ایوان خاموش

- دقیقا، - سرم را تکان دادم، - گوش کن ببین بعدش چی شد. پس از پایان اعتراف، دانه دوباره شروع به گریه کرد. خودش را برنج خوبی می دانست، چون در بشقاب می گذاشتند. اما دختر ابتدا آن را روی میز انداخت و بعد قصد داشت آن را به سطل زباله بفرستد. غلات به شدت آسیب دید. آنقدر گذشت تا غذای خوبی برای مردم شود، اما قدردانی نشده است. و اکنون سرنوشت تلخی در انتظار او بود - او باید در زباله دانی می پوسید.

Duo Duo به دانه بیچاره رحم کرد و آن را خورد. او شنید که چگونه در شکمش فریاد می زد که اکنون برای مردم بسیار مفید و ضروری شده است.

تصویر
تصویر

پنکیک هم شکم می خواهد

دختر عزیزم به داستان گوش داد و گفت:

- از این به بعد فرنی برنج را هم تا آخرین دانه می خورم!

- و پنکیک؟ - پرسیدم.

- بدون پنکیک. آنها زندگی سختی نداشتند.

بعد به او توضیح دادم که پنکیک از آرد درست می شود. او سفید و کرکی است، مانند برف، فقط سرد نیست، اما گرم و لطیف است. برای تهیه آرد باید مقدار زیادی دانه گندم مصرف کنید. آنها همچنین وقتی در مزارع بزرگ می شوند بسیار تلاش می کنند. ده ها خطر نیز در انتظار آنهاست. گوش های نان را سوسک ها می خورند، موش ها، ملخ ها، پرندگان و بیماری های مختلف به آنها حمله می کنند. زمانی که محصول رسید، باید خیلی سریع برداشت شود. در غیر این صورت، باران می تواند آنها را به زمین میخکوب کند. سپس همه دانه ها خواهند مرد.

Image
Image

شستشوی مکرر مفید است: افسانه ها در مورد شامپو و مراقبت از مو که فقط ضرر دارند

Image
Image

درخت پول با گلهای سرسبز خشنود است: راز من مراقبت از برگهاست

Image
Image

شلوار جین زنانه: یک نکته که قبل از خرید باید در نظر بگیرید

دخترم با دقت گوش داد.

- آیا دانه های گندم نیز می خواهند وارد شکم مردم شوند؟ او پرسید.

سر را به علامت مثبت تکان دادم و اضافه کردم که گندم را دانه طلایی می نامیم، زیرا از آن نان درست می کنند. این اساس زندگی است. به دخترم گفتم ده ها نفر سعی کردند از یک دانه کوچک آرد درست کنند که من از آن پنکیک پختم. آنها همچنین اگر در سطل زباله بیفتند بسیار ناراحت خواهند شد.

دختر به آنها رحم کرد و آنها را خورد. حالا او خیلی مراقب هر غذایی است، زیرا سیب زمینی، فرنی و هویج بر مشکلات و خطرات زیادی غلبه می کنند تا اینکه به سفره ما می رسند. آیا امکان ارسال آنها به سطل زباله وجود دارد؟

اطلاعات برای تفکر

مثل چینی باید برای همه مردم شناخته شود تا بیشتر مراقب غذا باشند. در جهان هر ساله مردم 100 میلیون تن غذا را دور می ریزند! در عین حال، بیش از یک میلیارد نفر در سیاره ما گرسنه هستند.برخی از مردم در غذا صرفه جویی نمی کنند، در حالی که برخی دیگر از گرسنگی می میرند. آیا منصفانه است؟

دانشمندان به حقایق جالبی دست یافته اند. آبی که توسط گیاهانی آبیاری می شد که محصول غیرضروری می دادند، می توانست 9 میلیون نفر را بنوشد. اگر تمام محصولات دور ریخته شده و پوسیده شده در زباله دانی در همان نزدیکی کاشته می شد، مزرعه کل خاک کانادا را اشغال می کرد.

اما مشکل فقط اتلاف منابع نیست. غذای پوسیده یک بستر عالی برای رشد پاتوژن ها است. صدها هزار موش صحرایی و موش که ناقل خطرناک ترین بیماری ها هستند، در محل های دفن زباله احساس خوبی دارند. میلیون ها متر مکعب گازهای سمی از تجزیه محصولات غذایی وارد جو می شود.

درباره آن فکر کنید.

توصیه شده: